-
جایی برایم هست
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1392 19:04
هر روز که چشمانم را باز می کنم با خود فکر می کنم زندگی هنوز هم می خواهد نفس بکشم حس می کنم تو این دنیا هنوزم جایی برایم هست
-
دیکته
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1392 18:49
عمری است تنهایی من دیکته شده با الفبای عشق و عاطفه و محبت اما اکنون نمی دانم نمره من صفره یا که بیست
-
دروغ
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 09:42
بغضم گرفته گریه امان نمی ده چشمان تو یادم آمده که به نگاهم دوخته شده ای وای بر من مشتی خاطره از تو اینجا مانده این حس داره منو می کشه یادمه گفتی بی تو نفسم می میره توسینه حالا من بی توام تو بی منی اما می دونم با نفسی هم نفسی می دونم هنوزم زنده ای مثل روز اول داری نفس می کشی فقط اینو نمی دونم چرا اینقدر به من دروغ گفتی
-
تاس
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 09:29
خسته شدم از این بازی ها انگار هیچ وقت شانس با من نمی یاد هرچی که تاس می ندازم جفت شیش نمی یاد
-
ریسمان نگاهت
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 11:52
بافتم ریسمان نگاهت را در حریر آسمان انگار رازی پنهان شده در پس این رنگین کمان چشمانی همچون غزال می درخشد مثل این است که غروب دلتنگ و غمگین چشمهایش را بسته نمی خواهم این لحظات تاریک و سرد را آنچه می بینم فرداهای روشن است
-
صحنه
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 11:26
اینجا روی صحنه ایستادم آنچه دیدم آرزویم بود آرزوی من که نه آرزوی تو آری با هم به اوج رسیدیم نگاه کن همه برایمان کف زدند
-
گره کور
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 11:20
چه گره کوری خورده شادی من با شادیت باز نکن این گره را دیگر غم نمی خواهم
-
می دانم...
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 11:16
برایم نوشتی نه حالم می پرسی نه راهم اما من هم حالت را می دانم هم راهت می دانم آنقدر دلتنگی که می خواهی با ابر بهار همکلام باشی اینکه نمی دانم نگاهت به انتهای این جاده است
-
قسم می خورم
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 10:53
قسم می خورم خواستم عاشقانه زندگی کنم خواستم صادقانه در این جاده زندگی بمانم اما در انتهای جاده غریبانه شکستم بغض بی صدام فرو ریخت از باران احساسم گویی سرنوشت نخواست این قصه مرا آنچه برایم به یادگار نوشت خشکیدن دریای عشق بود و بس
-
گریه من
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 10:44
گریه من شاید از ضعف باشد شاید خیلی کودکانه باشد شاید خیلی بی غرور اما هرگاه گونه هایم خیس می شود از باران اشکهایم می دانم نه ضعیفم نه یک کودک می دانم پر از احساسم
-
دیر می شه
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 10:38
خیلی زود دیر می شه قصه من و تو تموم می شه اگر به سراغم نیایی دوباره دلم می میره در حسرتت تو سینه می ترسم این نفسهای آخر باشه در این قفس تنهایی یه بغضه که می گه اگر باشی در کنارش جانی تازه می گیره شک نکن قلبم در قلب تو متولد شده
-
دیوار
جمعه 2 فروردینماه سال 1392 00:21
شکستم همه فاصله ها را شکستم این دیوار سنگی را قدری طاقت بیار دست بهار پیداست آنسوی دیوار
-
مشکل
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1391 10:28
مشکل نه حرف است نه سکوت اینکه خطا می رود عکسی است که چشمانت می گیرد
-
صدای بهار
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1391 15:03
پنجره بگشای صدای بهار آمده ببین همه جا عطرآگین شده ببین سنگ فرش گلها را ببین این رنگین کمان شادی را از یاد ببر غمهایت را بار دیگر خنده بهار صدا زده ترا
-
شکر خدا می کنم
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1391 12:36
باور کن هزاران بار شکر خدا می کنم که هنوزم دوستانی چون تو دارم از جنس گلبرگ بنفشه مهربانی
-
آرام بگیر
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1391 10:57
آرام بگیر اشکهایت را پاک کن دنیایت را از آینه محبت ببین اینهایی که گذشت بر تو تقدیر تو بود نه تقصیر تو
-
به خاطر بسپار
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:39
امشب را به خاطر بسپار این لحظه هایی که گذشت دیگر برنمی گردد با چشمانت عکسی بگیر که تصویرش در قاب زندگی سایه اندازد
-
شاهرگ
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:35
زخم شاهرگت را می بندم با بند بند شاهرگم آنچه من فریاد می کنم سکوت توست از شاهرگ تو سکوت را بس کن اکنون وقت فریاد است
-
خدا
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:32
خدا یعنی همه باورهای تو در لحظه های تنهایی خدا یعنی اوج شکوفایی هستی یعنی می داند آنچه تو در دل داری اما تو نمی دانی
-
باور نکردی
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:22
هرچه گفتم باور نکردی ببین قلبم را در دستم گرفتم تا بگوید با هر نفس دوستت دارم
-
بهشت و جهنم
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:19
در این روزگار که جهنم سقف خانه قلبهاست وفایت را می ستایم شاید پنجره ای به روی عشق باز شود و تصویری از بهشت نقش آفرینی کند
-
جواب یک سؤال
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:16
ای خداوند آسمان و زمین خیلی وقته دنبال جواب یک سؤالم چرا همیشه وقتی سخنی از عشق هست نمادی از غم و اندوه هم هست با اینکه همه جا حرف از عشق سبز و طراوت شقایق هاست به من بگو چرا؟
-
قطره اشک
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 17:26
در این دریای طوفانی و بی رحم خود را همچون قطره اشکی انگاشتم که جویای عشقی بی انتهاست غافل از آنکه قطره ای شدم اسیر التهاب امواج این دریا که هر روز بر من تازیانه می زنند هربار که به این ساحل بوسه می زنم آرزو می کنم که ای کاش این ماسه ها مرا در آغوش گیرند و دورم را پیله ای سازند از جنس عشق
-
چقدر بیرحمانه
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 16:05
چقدر بیرحمانه است تمام لحظه های عاشقی را فروخت به یک لحظه آرامش با گردی سفید از جنس شیشه
-
تصویر عشق
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1391 18:04
این روزها به هرکس که می نگری غمی عجیب در چشمانش پنهان است تصویر عشق در نگاهش گم شده غم و تنهایی با احساسش عجین شده انگار خاطره ای از سکوت در آن نوشته شده باید از اینجا تا مرز عشق پلی بسازیم باید این فاصله ها را پاره کنیم بر آسمان نوشتم هر لحظه عاشق باشید تاباران احساس بر زمین ببارد وقتی ترانه عشق را می خوان ی د
-
گناه کیست
شنبه 30 دیماه سال 1391 20:02
تو می گویی دوست داشتم او را اما دوست داشت دیگری را من هم که می گویم دوست داشتم او را اما بی وفا بود و تنها گذاشت مرا خیلی ها می گویند این گله و شکایت را تا جائی که همیشه حس می کنی این غم را که کسی می رنجاند دیگری را در این میان سؤالی مبهم پیش می آید مرا که براستی این گناه از کیست خدایا بار ا ن اشک از چشمانم می بارد و...
-
دستهای خورشید
شنبه 30 دیماه سال 1391 19:46
زندگی پر از سختیهایی است که آرزو می کنی کاش یخ بودند تا با دستهای خورشید آب شوند
-
سخت ترین لحظات
شنبه 30 دیماه سال 1391 19:40
همه زندگیم را مدیون کسانی هستم که در سخت ترین لحظات مرا با چشمه ای از مهر و محبت سیراب کردند
-
دلم لرزید
شنبه 30 دیماه سال 1391 19:35
دلم لرزید وقتی گفتی تنهایی ات با تنهایی ام یکی است خواستم بگویم دستانم را بگیر اما بغضم ترکید و چشمانم گریست
-
ابرهای سیاه
شنبه 30 دیماه سال 1391 19:29
دلگیر نشو از ابرهای سیاه زیباترین بارانها را آنها ساختند