سر به سرم نذار
قلبم شکسته از این دورنگی ها
چشمانم خیس شده از غم غربت تنهایی ها
دستانم یخ زده از این سرما
پای رفتن ندارم در این جاده
باید اعتراف کنم به آخر خط رسیدم
بزن این تیغ را در شاهرگم
آنجا که تمام شود هرچه هست
به نقاش بگو
اگر خواستی تصویری از غم بکشی
چشمهای من اینجاست
عکسی گرفته از لحظه های دلگیر زندگی