-
نی
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 03:22
سکوتم قفل می کند هر دم تا بشنود آن ساز که درآید از نی در امتداد صورت عشق بر خط شاهرگ نفسهام
-
صحنه
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 03:13
هنوزم نفس می کشد روی صحنه او که چشمانش را بسته گرچه نگاهش را ز دنیا بسته اما چشمها خیره مانده به صحنه من در عجبم کین صداست که مانده یا تصویر قلبی که جا مانده
-
عید قربان
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 03:03
بگذر از تمام بودن ها و نبودن ها پررنگ کن واژه کمیاب ایثار را بین خطوط فاصله ها
-
بوی ماه مهر
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 03:00
بازم اومده بوی ماه مهر بوی گچ و تخته سیاه و نیمکت های چوبی شلوغی ها و فریادهای بچگانه شوق مشق های کودکانه صف یکی شدن همه بازم خنده های صادقانه دل دل می کردی دوستای خوب پیدا کنی خدا خدا می کردی زنگ تفریح بشه بری با دوستات بازی کنی تموم بشه سکوت و نگاه معلم از زنگ ریاضی و علوم و دینی و فارسی تابستان را چگونه گذراندی شده...
-
خواست خدا
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 02:37
اگر بسته شد همه درها به رویت بدان خدا خواسته به یادت بیاورد صدا بزنی او را
-
دو روز دنیا
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 02:31
می گویند دنیا دو روزه قرنی است این دو روزها تکرار شده تکرارش ویران کرده آبادی ها را روزی می سازم پلی از جنس پیوند فاصله ها تا بهشت شود تمام ویرانه ها
-
هم نفس
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 02:16
هم نفس می خواهم قدم گذارد بر برگهای زرد و خسته پا به پایم محکم بفشارد دستانم را و بگوید تویی تنها همدم لحظه های بی کسی ام
-
عید فطر
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 02:07
لبخند زدند آینه ها در هم آمده شکوفه خنده بازهم آمده جشن شادی به حکم خدا تا بگوید پیروز شدی بر شیطان این بار هم
-
من کیستم
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 01:58
این روزها نزدیک بعضی آدمها که می شوم خجالت می کشم از آدم بودنم با خود فکر می کنم اگر اینها آدمند پس من کیستم
-
رد پاهایت
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 01:52
برای داشتن تو می خواستم عاشقی را اما سنگ بودی خراشیدی قلب مرا جا مانده هنوز رد پاهایت
-
هوای مسموم
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 01:43
گرفته چشمهایم را ز من هوای مسموم ورنه دلم هوای دلت کرده تو این دنیای مغموم
-
نعره گرگها
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 01:30
چه التهابی دارد زمان وقتی نعره می کشند گرگها در گذر زمان
-
باورهایم
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 01:28
گفتند بنویس آنچه می خواهی نوشتم تمام باورهایم تکیه بر رویاهایم نگیریدش ازم
-
شادیم
جمعه 5 دیماه سال 1393 23:57
چه تلخه دیوار شده شادیم تو کوچه زخمهای کهنه ام بغض شده خنده هام تو باور نفسهام محکوم شده باز قلبم به جرم حس رویاهام تموم نمیشه هرچی اشک میشه آرزوهام اما سکوت میشه دوباره نگاهم
-
می خندند
جمعه 5 دیماه سال 1393 23:53
می خندند همه به حرفهایم بدجوری گریه ام گرفته از خنده هاشون نمی دونم من خنده دارم یا کلامم
-
فریاد زدم
جمعه 5 دیماه سال 1393 23:49
فریاد زدم عشق می خواهم نخواست مرا سکوت کردم شاید فریاد بزند مرا
-
باور خیال
جمعه 5 دیماه سال 1393 23:14
چه زیبا به تصویر می کشند باور خیال را اما چه تلخ است آمده فصل پایان باورها
-
هوای چشمانم
جمعه 5 دیماه سال 1393 23:12
بارانی است هوای چشمانم شسته تمام دنیای احساسم اما من دلواپس قطره های عاشقی ام نمانده برایم حتی یک قطره
-
رد پاهایش
جمعه 5 دیماه سال 1393 23:09
گذشتم از او که دلش با دیگری بود اما گواهی می دهد نفسهایم مانده هنوز رد پاهایش
-
قشنگترین حس
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1393 00:28
قشنگترین حس اینه که تو فکر یه اتفاق خوب باشی بعد از اتفاقهای بد این یعنی اوج صبوری و امید
-
باران مهربانی
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1393 00:24
نقاشی کردم چهره ام را با لبخند در میان ابرهای سیاه شاید ببارد باران مهربانی تا تلنگری باشد برای آدمهای سنگی
-
مداد رنگی ها
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1393 00:18
هرچه پررنگ می کنم مدادرنگی ها را بازهم کمرنگند بر این تابلو نمی دانم این از جنس بد مدادرنگی هاست یا آینه چشمان من
-
قصه عاشقانه ام
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1393 00:02
سکوت می کنم بر این عاشقانه های دروغین تا شروع شود قصه عاشقانه ام با تو
-
پنهان مانده
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1393 23:58
پنهان مانده احساسی که شاید اگر آشکار شود بگوید ندارد هیچ عشقی
-
شلاق زمانه
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1393 23:45
خسته ام از شلاق زمانه بر زمین می کوبد آرزوهایم را تکرار می شوند نفس ثانیه ها تا بشکنند فاصله غم و دیوار را وقتی بی اختیار می بارد بغض رویاهایم
-
جوانی ام
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1393 23:38
چه حیف شد جوانی ام گذشتند همه روزهایم در حسرت نداشته هایی که همه بغض شدند اشک شدند سفید کردند شقیقه ام را تا یادم بیندازد آینه که این منم تحقیر شدم با شلاق غرورم
-
کفشهای گذشتمو
جمعه 3 مردادماه سال 1393 00:51
درآوردم کفشهای گذشتمو اما انگار بی خیال من نمیشه همه جا دنبالم میاد سایه به سایه نمی خواد باور کنه کهنه شده دیگه جایی نداره تو جاکفشی زمونه
-
حقمه
جمعه 3 مردادماه سال 1393 00:40
تنهایی امروز حقمه نتونستم باشم مثل آنهایی که ادعای عشق دروغی کردند تو این روزگار سنگی
-
آدمیت
جمعه 3 مردادماه سال 1393 00:29
خدایا التماست می کنم امشب با چشمان اشکبار و غمگینم بفرست آدمیت را خیلی وقته گم شده اینجا
-
عادت کردیم
جمعه 3 مردادماه سال 1393 00:16
دست خودمون نیست عادت کردیم بشکنیم چینی تنگ بلور رو