پرسیدی که خوبی یا که بد
نگاهت کردم و گفتم چه گویم
گم شدند خوبی و بدی تو خط سرنوشتم
دل دادم به قاب شیشه ای قلبم
تا اندازه گیرد تمام تو را
شاید تو آنکس باشی که ادعا می کنی
شاید بنویسی بین بهشت و جهنم آمده فرسنگها فاصله
پاک کنی نقطه چینو بگی آخر این خط حتی نداره یه نقطه
گرچه بسته است لبانم
گرچه قفل شده زبانم
گرچه بی صداست گلویم
گرچه می هراسد نگاهم
اما دستانم وقتی برمی دارد قلم را
از نو می نویسد همه احساسم را