-
از نو
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1393 22:42
گرچه بسته است لبانم گرچه قفل شده زبانم گرچه بی صداست گلویم گرچه می هراسد نگاهم اما دستانم وقتی برمی دارد قلم را از نو می نویسد همه احساسم را
-
بارون
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1393 22:39
چه سکوتی بود اون شب تو خیابون وقتی می نوشتیم از دلامون پاک می کرد شر شر بارون اما تموم نمی شد نفسهامون
-
بازی های زندگی
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1393 22:36
افتاد همونجوری که می خواستم وقتی خندیدم به بازی های زندگی پشت سرمو که دیدم نه تاریکی بود نه سیاهی
-
مهربانیت
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 01:23
به شمارش افتاد نفسهام وقتی مهربانیت پاک کرد اشکهامو
-
گریه
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 01:19
گریه هی پشت هم گریه انگار دیگه اثر نداره اگه صد بارم بگم دوسش ندارم فقط می مونه یه قلب پر کینه باید چیکار کنم از دست این دل دیوونه انگار تلسم شده تو این زمونه
-
حکم خدا
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 01:12
چه آروم و آهسته بود آمدنش نم نم ذره ذره قطره قطره چکید اما سیل شد رفتنش بی اثر بود بوسه های باران آنقدر که رعد وبرق زد این طوفان میدانم که باز تکراری است گله ام اما نمی دانم حکم خدا بود این بارهم یا که گناه تصویر نگاهم
-
دنیا
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 01:03
دنیا پر شده از رنگهایی که تو نمی بینی اما دنیای تو پر شده از رنگهایی که تو می بینی و رد میشی
-
تصویر آینه
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 00:57
می خنداند مرا تصویر آینه وقتی روبرویش می ایستم و لبخند می زنم بر چهره ای که نمی بیند غم و تنها یی ام را
-
با تو
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 00:51
با تو که هستم پارو می زنند آروم آروم نفسهام با قایق احساس تو در برکه عشق دل دل می کنم برای رسیدن به آنسوی جزیره کلبه ای بسازم با حرم نفسهات
-
خوشیهایم
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 00:33
زنجیر شده خوشیهایم با خوشیهای تو خوشحال که باشی دنیایم پر میشه از شور و شادی
-
قندیل
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 00:29
مدتهاست از سرما قندیل ساختم آب نمی شود با هیچ آتشی
-
مادر
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 00:23
همه ترسم از اینه که روزی مادر شم و بگم لعنت به من و احساس من چشام بشه کشتی اشک گونه هام لنگرگاه غم و حسرت
-
بیقراری
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 22:59
بیقراری می کنم برای یک لحظه عاشقی تو این روزگاری که سنگ با سنگ نمی مونه خوشحالم هنوزم می خوام عاشق باشم بین این آدمای سنگی که هرروزشون شده کینه و بی رحمی
-
وابستگی
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 22:41
همه تأسفم برای اوست که ندانست نخواست نتوانست عاشق باشد بهانه کرد وابستگی را
-
برقص با من
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 22:33
بیا برقص با من بیا بخند با من بنویس احساست را از اعجاز باران وقتی لبخند می زند آینه در آینه
-
زنجیر می کنم
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 22:29
زنجیر می کنم تیک تاک ثانیه ها را برای عمر رویاهایت
-
باز نکن
شنبه 26 بهمنماه سال 1392 20:52
باز نکن همه بالهاتو برای کسی که نمیدونی خیال رفتن داره یا خیال موندن شاید می خواد ببینه بال شکستنتو
-
سرباز جنگجو
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 21:59
من یه سرباز جنگجو هستم نقش قهرمان را بازی می کنم تمام احساسم را به تصویر می کشم می خندم به تمام بازی های زندگی ترسی ندارم شمشیرم را از رو بستم به جنگش می روم هرچه که بر سر راهم باشد
-
گوش شنوا
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 21:42
سکوت می کنم نه اینکه صدایی ندارم گوش شنوایی نیست لب می بندم سر باز نکند زخمهایم
-
درد
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 21:39
چه دردناک دردم گرفته از دردهای بی امان بی صداست گریه هایم از درد اما دردم نمی آید این روزها نابود کردم کوه دردم را
-
ساعتها و روزها
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 21:35
ساعتها و روزها در گذرند اما دلشوره عجیبی است در من باز واژه ها سکوت کردند در من مثل این است جایی در قفس ماندند می لرزد قلم در دستم آمده یک روز دیگر بازهم اما نمی دانم این بار چه بگویم شرمم می آید که نکند این بار هم آنچه هیچ است بنویسم
-
پل نامردان
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 21:21
نیشخند نزن بر صفحه روزگار مدتهاست گذر کرده از پل نامردان افتاده اکنون در کوچه ای بن بست گرچه شکسته تمام وجودش اما من دلواپس گرگهای گرسنه ام چه بیهوده گریستم بلعیدند تمام طعمه ها را
-
مدارا کن
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 21:06
با تو هستم تمام من کمی مدارا کن با من اینقدر که ترس از رفتنت دارم ترس از تنهایی ندارم
-
یاد گرفته بودم
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 21:03
یاد گرفته بودم هروقت خسته شدم از نو بنویسم احساسم را اما این بار قلمم هم افتاده به گریه می دونه دیگه هیچی آرومم نمی کنه
-
نفسهایت
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 20:51
عاشق اینم که بشکند سکوت را نفسهایت لمس کند قلبم طپش قلبت تمام نکن این قصه را به امید تو می زند نبضم
-
یک جرعه آب
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 20:45
چه بی انصاف هستند این آدمها روشن می کنند آتش را هیزم می اندازند یکی یکی می سوزانند دل زمین را اما دریغ از یک جرعه آب
-
سخته
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 20:43
سخته نفهمند وقتی فریاد می زنی تمام نکنید مرا اما فقط آروم بشنوی این قانونه تو اشتباه می کنی
-
رها نکن
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 20:40
رها نکن دستانم را محتاج دستان گرم توست نگیر آغوشت را از من نفسم در گرو نفس توست
-
فریاد بی صدا
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 20:36
آنقدر بغض دارم در گلویم که هرچه فریاد می زنم بی صداست بازهم
-
نیشخند تلخ
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 20:31
اینقدر دلخوش نباش تمام کن این حرفهای تکراری را پیغامت را بارها رساندم به گوش عالم تنها جوابش نیشخند تلخ بود