من تاوان کدامین گناه را می دهم
که صدها بار می شکنم اما دم نمی زنم
سوگند به خدا رویایم را در امواج دریا پنهان کردم
تا همکلام دریا شوم
هر نفسم با هر قطره اشکم فریاد می کشد
این دنیا به سیاهی شب است
دنیای امروز دنیای مرگ عاطفه هاست
می خواهم بر برگ برگ یاس دلم بنویسم
مرگ بر زندگی
دستان لرزانم خیلی وقت است به سویت دراز شده
دریچه قلبم سالهاست به رویت باز شده
من سالهاست تو را فریاد می زنم
اما تو نه صدایم را می شنوی و نه اشکهایم را می بینی
نگاهم چشم دوخته به دنیای عشق تو
بنگر مرا که دیوانه وار می پرستم نفس تو را