یه کاغذ بی خط روی میزم
انگار خط کشی کرده مدادم
واژه های پیچ در پیچ و درهم
نشستند یکی یکی تو یه خط
مدادم تو دستم می لرزه
شاکیه از یه بغض شکسته
اشک از چشام میاد گوله گوله
دیدم قدم می زد با او شونه به شونه
انگار تموم شد قصه من با او از این لحظه
همه جای کاغذ خط خطی شده
یه خط بیشتر نمونده
کاش می شد همه اینا یه خواب بد باشه
اینم از این خط آخر
نقطه چین گذاشتم آخر خط